Posted on dezembro 20, 2020
by Ciranda
0 Comments
گذر باورنکردنی رامین شمس ، پناهنده ای از اقلیت بهائی که بعد از ممنوعیتش در ادامه تحصیل در ایران و برای تحقق این آرمان می بایست مسافتی قارّه ای طی کند .( او این چنین کرد و بسیاری فراتر از آن! )
توسط Revista FHOX
رامین شمس مدیرعامل School Picture ، یکی از بزرگترین شرکتهای عکاسی برزیل. آرشیو School Picture
عنوان نماینده آن شرکت که بزرگترین شرکت آمریکای لاتین در مارکت خود محسوب میگردد ، مورد شگفت قرار گرفت. او با چهار مارک تجاری خود ، که تقریباً 750 هزار دانش آموزهنگام دعوت از یکی از اعضای (School Picture) ، برای ایجاد مناظره در مصاحبه ای که توسط FHOX ترتیب داده شد ، تیم ما از تمایل بنیانگذار این شرکت، به سالیانه ، در حیطه ی کاری خود دارد، با یک تیم با انگیزه و پرشور، با بیش از 400 کارمند ، در فعالیت می باشد.
باعث شگفتی است که رامین ، با ورود به مارکت تربیتی و خدماتی ، با مدارس شروع به فعالیت می کند . جالب اینجاست که تحصیل و دانشگاه برای او طعم بسیار خاصی داشته، زیرا مسیر زندگی او بلافاصله بعد از اتمام دبیرستان در ایران با موانعی بسیار در کشور زادگاهش روبرو شده ، که این موانع باعث خروج او از ایران و سکونتش به عنوان یک پناهنده در برزیل منجر میگردد. تمام این مسائل به دلیل عقیده ی فردی او، به یک اقلیتی مترقّی در کشوری با اکثریت مسلمان ، که هنوز توسط رژیم کنونی آیت الله ها مورد خفقان قرار گرفته است. رژیمی که با برخورد بیرحمانه ای از طریق قدرت ، با ادامه تحصیل و دسترسی این اقلیّت به آموزش و پرورش ، به ممانعت دست می آویزد. با وجود این ناملایمات ، او در یک فرارِ شایسته فیلم، با آرامش خاصی این چنین می گوید: “من دوست دارم کمی از آنچه در این ٣۴ سال اخذ کرده ام ، به طریقی به جامعه ای که در آن زندگی می کنم ، برگردانم و به همین دلیل است که معتقدم که شاید “داستان من بتواند جوانانی را که به دنبال انگیزه یا نیرو و اراده ، برای غلبه بر ناملایمات زندگی هستند را کمی مورد الهام قرار دهد”. در ادامه شاهد این گذرِافسانه ایِ عشق و رمان
رامین با Tálita Barão ، مدیر عامل اپلیکیشن IsCoolApp
FHOX
شما یک تاریخچه زندگی غیر قابل باوری ، برای غلبه بر مشکلات به عنوان عضوی از یک اقلیّت مظلوم ،که برای تحصیل در قارّه دیگری را ،که نیاز به ترک کشور منجر می شود ،به همراه دارید که به تدریج به یکی از بزرگترین کارآفرینان این کشور مبدّل میگردد، که هم اکنون قطعاً بزرگترین کارفرما در این مارکت می باشد. اکنون چه نصیحت یا پیشنهادی به عنوان یک الهام بخش برای سایر کارآفرینان و به ویژه همه کسانی که می خواهند تحصیل کنند و نیاز به بهبود در جامعه دارند ، دارید؟
رامین
اول از همه ، بابت دعوتتان بسیار متشکرم ، و فکر می کنم به بازار عکاسی و مارکت برزیل خود را کمی مقروض
می دانم، به دلیل موقعیتی که در این 34 سال به بنده داده شد و برای من یک تجربه خارقالعاده ای بود . فرصتی که مرا قادر به استفاده از کوله باری نمود ،که با خود از ایران به همراه آوردم . کار با عکس برای من از همان اوان کودکی با پدرم آغاز گردید که او هم به همچنین به همراه مادر و برادر کوچکترم دو سال بعد از من، مجبور به ترک از ایران ، به همین طریق گردیدند . پدرم استودیوی خود را بعد از 45 سال تجربه متوقف نمود، استودیویی که به عنوان یکی از اولین استودیوهای شهر ، که توسط شهردار شهر به لحاظ اهمیّتش افتتاح گردیده بود.
FHOX
کدام شهر؟
رامین
بجنورد (تلفظ می کند). امروز مرکز استان خراسان شمالی در شمال شرقی ایران ، هم جوار با مرز شوروی می باشد. شهری در یکی از مناطق کوهستانی و یکی از بزرگترین شهرهای ایران ، از نظر مساحت با داشتن در حدود 720 روستا در حوالی خود. پدرم این استودیو را با فعالیت ، به اتمام رسانید و در سال 1988 ترک ایران نمود . آنچه که من در سال 1986 ، در 21 سالگی موفق به اجرا شدم. من از همان دوران طفولیت به پدرم در استودیو، به او برای چاپ و یا تعداد زیادی پرتره از افرادی که برای تقاضای عکس 6 در 4 یا پرتره های خانوادگی میآمدند ،کمک می کردم. پدر من یکی از بزرگترین عکاسان مجالس در منطقه شمال ایران بود. او از محمد رضا شاه پهلوی ، خانواده شاه ایران قبل از سال 1979 عکسبرداری کرده بود ، و یکی از عکاسان معتبر مجالس و سازمان های دولتی و جشنهای خانوادگی و مورد اطمینان آن منطقه محسوب می شد. او عکاس رسمی این جشنها بود. آن زمان ما از Roliflex 120 استفاد می کردیم. سپس ، تا آنکه دوران دبیرستان را به اتمام رساندم که مصادف و همزمان با اصلاحات آموزش و پرورش گردید، اصلاحاتی که دولت فعلی در ایران انجام داد و ما که عضو اقلیت های مذهبی بودیم ، مورد آزار و محدودیتهایی قرار گرفتیم. پیش از این نیز کمی آزار و اذیت سیستماتیک وجود داشت ، اما به مراتب ملایم تر. رهبران دینی که نفوذ زیادی در افکار عموم و نفوذ قابل ملاحظه ای در دستگاههای دولتی داشتند در مقابل افکار نوین دیانت بهایی خود را مورد تهدید احساس میکردند ، چون افکار بهایی با افکاری خرافاتی و سنتی و کهن سال بسیار متضاد جلوه می نمود.
اولین مدارس دخترانه و اولین مدارس پسرانه در ایران توسط بهائیان تأسیس گردید ؛ با اینکه این دیانت دیانتی تازه بنیان بود . دیانتی که در سال 1844 تأسیس شد و از همان ابتدا مورد آزار و اذیّت قرار گرفت. در اوایل دهه ی سال های 1900 ، ایران بیش از 30 مدرسه بهائی در این کشور داشت و در آنجا بود که افراد دیگر ادیان نیز فرزندان خود را برای تحصیل می فرستادند.
این اولین باری بود که دختران می توانستند به مدرسه رفته و نیز در مدارس بهائی تحصیل نمایند، زیرا زنان در ایران همیشه با مخالفتها و تعصّبات اجتماعی و آموزشی روبرو بودند. در این مراکز تربیتی و تمرکز دیانت بهایی به مسئله تربیت ، که یکی از ١٢ اصول اصلی این دیانت می باشد، بسیاری نامهای بزرگ از جامعه بهائی در ایران شکوفا گشته که موجب پیشرفت ایران گردیدند. معماران ، مهندسان ، اساتید دانشگاه ، زنان و مردانی که اولین مطالعات را در زمینه فیزیک ، هوا شناسی، کشاورزی و دامداری و غیره تأسیس کردند. بطور مثال بنای یادبود ایران ، که میدان آزادی است ، در شمال تهران ، که در زمان شاه محمد رضا پهلوی افتتاح شد ، توسط یک آرشیتکت جوان 24 ساله بهایی تازه فارغ التحصیل ، طراحی شده است؛ محلی که مرکز تجمعات بزرگ و مشهور ترین بنای تهران محسوب می شود، در بین این افراد میتوان استاد هوشنگ سیحون ، آرشیتکت بناهای مدرن ایران و دیگر افراد چون بهرام بیضایی در تئاتر…دو تاجر اول و کارآفرین معروف صنایع در ایران ، بهائی بودند. اولی دارای ده ها شرکت تولیدی بود. تلویزیون را به ایران آورد، نمایندگی اتومبیل… بیشتر تولید ناخالص داخلی ایران ، توسط این بهائیان تولید می شد. این همه موفقیت ها موجب حسادت زیادی از رهبران دینی آن زمان گردید. سپس، در سال 1979 ، هنگامی که رهبران دینی وقت ،قدرت را به دست گرفتند ، اولین برنامه آنها قلع و قمع بهائیان از سطح ایران بود. آن زمان حدود یک میلیون نفر بهائی در ایران زندگی می کردند. و سپس یكی از برنامه های دولت ، نه تنها برای كنترل موسسات آموزشی ، بلکه به نوعی اختناق فرهنگی جامعه بهائی ، عدم دسترسی آنها به دانشكده ها و دانشگاه ها بود. این وضعیت تا به امروز بعد از 40 سال ادامه دارد.
برند عکاسی در زمینه ی فارغالتحصیلی
FHOX
آیا فرار شما اولین خروج شما از ایران تا آن زمان بود؟
رامین
اولین بار بود. مسیری تقریباً در حدود 5700 کیلومتر. در کل، دو ماه طول کشید ،زیرا یافتن افرادی را که کمک به تسهیل فرار از مرز را انجام میدادند کار دشواری بود. شما می بایستی اول به مرز پاکستان ، در فاصله حدود 2300 کیلومتری بروید و یافتن آن شخص ، بدون این که باعث جلب توجه مأمورین دولتی شود. چون لباس معمولی ِشمال ایران میتواند به راحتی مورد شک و تردید مأمورین نظامی آن منطقه قرار گیرد. (چون مردم جنوب در حاشیه مرزهای سیستان و بلوچستان ایران لباس های منطقه ای ، همچون لباس مردم هند و پاکستان را استفاده میکردند ). بنابراین یکی از دوستانم که قصد خروج از این طریق با همسر و دو فرزندش را داشت، به جنوب ایران رفت ،کسی را پیدا کرد و برگشت ، و سپس من ، او ، با همسرش و دو فرزندش ، با اتوبوس به جنوب ایران رفتیم و از آنجا با یک وَن به نقطه ای دیگر سفر کردیم، سپس با پای پیاده و با شتر ، از مرز کویری که به مدت یک هفته طول کشید، عبور کرده تا به آن طرف مرز پاکستان رسیدیم. اما اینجا یک نکته قابل توجه بود: ما هم اکنون آزاد نبودیم ، بلکه اگر توسط پلیس پاکستان دستگیر می شدیم و هیچ مدرکی همچون پاسپورت یا ویزا در بر نداشتیم ، غیرقانونی محسوب می شدیم. بنابراین بعد از گذر از مرز ، یک سفر پر ماجرای تازه ی دیگر با چالشی دیگر در یش رو داشتیم. هدف آن بود که بتوانیم بدون گرفتاری از منطقه ی مرزی به شهر میزبان دفتر سازمان ملل برسیم. بنابراین ، یک سفر دیگر با پای پیاده ، با شتر ، بخشی با ماشین پیش رو داشتیم، که پس از چندی با رسیدن به یک جاده ، و یک اتوبوس ، راهی کراچی شدیم ، اما در این راه متاسفانه دستگیر شده و به پلیس پاکستان تحویل داده شدیم و چیزی نمانده بود که منجر به بازگشت به ایران گردیم. این خود داستانی طولانی است. بگذریم. تا اینکه من موفق شدم با محفل ملی بهائیان پاکستان ارتباط برقرار کنم. خدا را شکر ، ما گروهی بودیم که توسط سازمان ملل به عنوان پناهنده شناخته شده بودیم. اگر کسی در سازمان ملل می دانست که پناهنده ای بهایی در وضعیت کمک می باشد ، بلافاصله مورد پناه قرار میگرفت. بنابراین ، ما به دفتر سازمان ملل در کراچی ، جنوب پاکستان رفتیم. در آنجا بعد از چند روز انتظار ، موفق به اخذ یک مدرک کوتاه مدت یکماهه برای اقامت در پاکستان شدیم، و سپس با قطار راهی لاهور ، دومین شهر بزرگ پاکستان شدیم. سپس با ماشین به اسلام آباد ، پایتخت پاکستان رفتیم. و در اسلام آباد به دفتر اصلی سازمان ملل متحد برای پناهندگان UNHCR مراجعه کردیم .
یکی از برندهای گروه تجاری که رامین ایجاد کرد، Conquistaمی باشد
FHOX
آیا می توانید کمی درباره دیانت بهایی صحبت کنید؟
رامین
امروزه طبق دائره المعارف بریتانیا ، بعد از مسیحیت ، دومین دیانت گسترده در جهان می باشد. با این تفاوت که آیین بهائی شعبه های متفاوت شبیه دیانت مسیحی ندارد. او همانند تمامی ادیان مقدس دیگر می باشد که كتاب مقدس خود را دارد ، و مظاهر ظهور مستقل به خود را داراست، كه برای جامعه ی انسانی کنونی آموخته هایی چند برای بشریتی محتاج تعالیمی جدید به ارمغان آورده است. در واقع دیانت بهایی به ما میآموزد که ادیان مختلف ادامه تاریخی همان یک دیانت خداوندی هستند که در ریشه یکی هستند و بصورت ممتد در حال تکامل می باشند. عقیده ی بهاییان اینست که خدا یکی است ، دین یکی است و همواره در حال ترقی و تکامل می باشد. حقیقت نسبی است. حقیقت امروز حقیقت است ، اما هزار سال دیگر این بصورت حقیقت وجود ندارد. حقیقت نیز تکامل می یابد. همانطور که بشریت درک خود را گسترش می دهد ، حوزه دانش و شناخت نیز به دانش بیشتری در زمینه معنوی و اجتماعی نیاز دارد. به همین دلیل است که شما هرگز دو مظهر خداوندی را همزمان نمی بینید. شما حضرت موسی را 3500 سال پیش دارید ، شما حضرت مسیح را 2000 سال پیش دارید ، حضرت محمد را 1400 سال پیش دارید و بهاءالله را 170 سال پیش. کریشنا ، بودا ، ابراهیم ، زرتشت نیز در فاصله های زمانی بین دیگر پیامبران. افراد مقدسی که نماینده خداوند در زمین هستند ، بدون هیچ مقایسه ای با انسان ؛ اما این ها انعکاسی از ذات خداوند میباشند، که هر چند صباحی فقط و فقط برای هدایت بشریت ، خود را برای انسان آشکار می سازد. اگر خداوند را به خورشید زندگی آفرین تشبیه کنیم میبینیم که دسترسی و نزدیکی به آن غیر ممکن است، و هر گونه نزدیکی به آن مظهر نور و حرارت در کمتر ثانیه ای ما را مبدل به نیستی ویا خاکستر می نماید. اما پیامبران همچون اشعه های آفتاب ،که خواص ذاتی همان خورشید را به صورت بسیار ملایم تری دارا می باشند، می آیند تا بشریت را هدایت کنند ، و او را در احکام اجتماعی جدید آموزش دهند ، این دیانت علاوه بر بسیاری تعالیم روحانی در زمینه اجتماعی 12 تعالیم مدرن را برای بشریت به ارمغان می آورد ، ببینید هنگام ظهور بهاءالله ، ١٧٠ سال پیش ، وقتی ما هنوز اتومبیل برای حمل و مسافرت در اختیار نداشتیم ، … و تنها راه ارتباطی ما استفاده از اسب و حیوانات برای مسافرت بود ، بهاءالله چنین فرمودند: ” تمام ارض یک کشور محسوب و تمامی بشریت شهروندان آن محسوب”. این فکر بسیار فراتر از زمان خود بود. در بیانی دیگر فرمودند: “جهان علاوه بر زبان مادری ، باید زبان کمکی دوم نیز داشته باشد تا مردم جهان بتوانند با هم ارتباط برقرار کنند”. وی در مورد از بین بردن انواع تعصبات اعم از نژادی ، مذهبی یا اجتماعی صحبت کرد. او از تأسیس یک پارلمان و یک قوّه ی مجریّه جهانی صحبت کرد. تصور کنید اگر امروز ما یک پارلمان جهانی و یک قوّه ی مجریّه جهانی داشتیم ، دولت ها می توانستند از این پارلمان برای حل مشکلات در همه زمینه ها ، اعم از آموزش یا بهداشت یا تجاری کمک بگیرند. هنگام تأسیس سازمان ملل ، یكی از حامیان بزرگ این موسسه، جامعه جهانی بهائی بود.
رامین و Ciranda de Livro یکی دیگر از برندهای تجاری SchoolPicture
FHOX
و چگونه بهائیت به برزیل می رسد؟
رامین
اولین شخص بهایی که وارد برزیل شد ، خانوم جوان ٢٠ ساله ی آمریکایی به نام لئونورا آرمسترانگ، نزدیک به 100 سال پیش بود. تا چند ماه آینده ما شاهد مراسم جشن صدمین سال ورود دیانت بهایی به آمریکای جنوبی خواهیم بود. تا به امروز ، ما در حدود 60،000 بهایی بومی ، در برزیل و بسیاری دیگر در کشورهای مجاور داشتیم. از بزرگترین جوامع برزیل می توان برازیلیا ، سالوادور و بلوهوریزونته اشاره کرد. در ریوگراندو دوسول همچنین تمرکز خوبی از بهائیان داریم. ما در آیین بهائی هیچ گونه مقام رهبری روحانی بصورت انفرادی نداریم. بنابراین بهائیان ، خود از دوستان و مخاطبان خود در مورد این دیانت صحبت می کنند و آن را گسترش می دهند. بر این اساس ، من ، هنگامی که پناهنده در پاکستان بودم ، تصمیم به مهاجرت به برزیل را گرفتم، با اینکه خواهرم دو سال قبل از من از همین طریقِ پناهندگی از ایران به پاکستان و بعد به استراليا برای اقامت رفته بود، بنابراین ایشان تمامی مدارک من را برای اقامت به استرالیا تهیه کرده بود، و او وقتی من وارد پاکستان شدم ، خیلی اصرار ورزید که من نیز به استرالیا بروم و چون علاقه به تحصیل در علم پزشکی داشتم و آنجا مسلماً تسهیلاتی چند برای این موضوع فراهم بود. در آن زمان ، من در لیست یکی از کشورهایی که مهاجرین پناهنده بهایی را میپذیرفتند کشور برزیل را دیدم که چندان استقبالی از او به عمل نیامده بود ، بنابراین ، در آن زمان ، همسرم ناهید …
FHOX
آیا شما در آن زمان متاهل بوده اید؟
رامین
نه ، من هیچ تصمیمی برای ازدواج نداشتم ، اما بعد جوانی و عاشقی… او به ایالات متّحده می رفت. ایشان ١۴ ماه قبل از من به پاکستان به همین طریق رسیده بودند. و سپس ، در محل اجتماع پناهندگان ایشان را شناختم، این موضوع شامل دو هفته قبل از عزیمت ایشان به ایالات متّحده می باشد، شما میدانید که در سالهای 1980 در فکر و ذهن مخصوصاً جوانان رویای آمریکا وجود داشت، آرزوی همه آن زمان این بود که در ایالات متّحده زندگی کنند و به آنجا بروند. برای ایشان قبلاً همه چیز مشخص شده بود. یک شهر مشخص ، یک دانشگاه در Brunswick در ایالت Maine برای تحصیل, منزل و اسپانسر…در این چنین موقعیتی بود که من به ایشان پیشنهاد کردم: “من می خواهم با شما صحبت کنم و می خواهم ببینم آیا ما میتوانیم همدیگر را بیشتر بشناسیم”؟ و اینجا بود که ایشان با تعجب گفتند: “اما من تا دو هفته دیگر عازم به ایالات متّحده هستم و شما تا آنجا که من می دانم به برزیل”؟؟؟
Victor Peluci مدیر تولید شرکت Andrea Pitoli مدیر عامل شرکت
FHOX
و شما هرگز به ایران برنگشتید؟
رامین
نه. هرگز. از آنجا که من عضو جامعه بهائی هستم، در ابتدا بازگشت به ایران توصیه نمی شد مگر در موارد ضروری. و در ضمن برای بنده که در یک وضعیت پناهنده و تحت تضییقات و آزار از آنجا خارج شدم ، بنابراین هیچ گونه تضمینی وجود نداشت که هنگام بازگشت مشکلی خواهم داشت یا نه. ممکن بود که اشکالی وجود نداشته باشد و ممکن بود داشته باشد ، زیرا در آنجا قانون به شرح زیر است: اگر کسی از روی قصد یک بهائی را بزند یا در خیابان یک بهائی را بکشد، کافیست ادعا بکند که آن شخص بهایی بوده، و همین دلیلی خواهد بود که دستگیر و یا مورد بازخواست قرار نمی گیرد. و برای دفاع و توجیه بیگناهی خود حق وکیل ندارد، شما فکر کنید چطور میتوان وارد مملکتی شوید و یا در مملکتی زندگی کنید که در آن حق شهروندی جزئی و حق داشتن یک وکیل از شما صلب شده باشد؟
FHOX
برای ادامه داستان خود ، همانطور که من آن را می فهمم ، شما از رفتن همسرتان به ایالات متحده جلوگیری کردید ، این طور بود؟
رامین
بله. سپس او گفت: “من دوست دارم ما بیشتر یکدیگر را بشناسیم ، اما شما به برزیل می روید و من نیز به ایالات متّحده می روم”. من گفتم: “بله ، من از برزیل دست نخواهم کشید” ، و او گفت: “بنابراین بیایید با خانواده ام صحبت کنیم ، زیرا من هم تمایل به برزیل برای مهاجرت دارم و میل دارم شما را بیشتر بشناسم، اما …”. سپس ما با خانواده او تماس گرفتیم و خانواده گفتند: “ببینید ، شرایط به شرح زیر است ، ما موافقت می کنیم ، تا زمانی که او نیز به ایالات متّحده برود”. من گفتم: “شرط من این است که هر دو به برزیل برویم ، من دست از برزیل نمی کشم”. و برزیل ، در آن زمان ، در میان 24 کشوری که پناهنده می پذیرفت ، تنها کشور ی از جهان سوم بود… و دوره بحرانی در اقتصاد معروف بود به :
The Lost Years of the Brazilian Economy (سالهای از دست رفته در اقتصاد برزیل) با تورمی در حدود 1000% در سال.
FHOX
اما چرا ، برزیل ، رامین؟ چه چیزی شما را جلب کرد ، بدون اینکه اینجا را بشناسید؟
رامین
آنچه بیش از همه مرا در برزیل جذب می کرد ، احساس مهاجرت برای تبلیغ یگانگی و اتحاد بشر بود ، می دانید؟ من همیشه روحیه ی مهاجرت در وجودم داشتم. پدر بزرگم از آذربایجان به عشق آباد روسیه و پدرم متولد روسیه در سنین کودکی به مشهد و بعد به بجنورد محل تولد بنده ؛ به همین دلایل مهاجرت کرده بودند. به عنوان مثال تنها همین احساس که میتوانم در برزیل در مورد تعالیم زیبا و نوینی به راحتی صحبت کنم که میتواند باعث رفاه و آسایش افراد باشد، این خود انگیزه ایست بی حساب . ما برای این هدف هیچگونه حقوقی دریافت نمی کنیم ، شخص به راحتی اظهار می کند که می خواهد وقت خود را به چیزی که به آن اعتقاد دارد اختصاص دهد. ما وقتی به اینجا آمدیم ، شهرهای بزرگ بسیاری برای زندگی وجود داشت، اما من تصمیم گرفتم که به آمریکانا بیایم ، که هیچ فرد دیگر بهائی در اینجا زندگی نمی کرد. بنابراین ، دومین نکته من در زمینه مهاجرت ، ابتدا برزیل و سپس آمریکانا بود. بنابراین ، این واقعیت که شما وارد آمریکانا می شوید و می دانید هیچ کس تا بحال در اینجا از بهاءالله چیزی نشنیده است ، انگیزه و انرژی خاصی به من می داد…
FHOX
آیا قبلاً آمریکانا را انتخاب کردید؟
رامین
نه ،این انتخاب ۵ سال بعد از ورود به برزیل بود، زیرا تقریباً پنج سال در Londrina زندگی کردم. و سپس چون می خواستم در شهری مهاجر باشم ، شهری که هیچ کس در آن از این آئین جدید نشنیده باشد. بنابراین ، ما در پی شهری بودیم در استان سائوپائولو ،که در حوالی منطقه کامپیناس و مرکز استان باشد، در این موقع بطور موازی و همزمان در همین مناطق موفق به گشایش مارکت ، در زمینه ی کاری خود و گسترش شرکت گردیدم.
FHOX
آیا در این زمان بود که شما شروع به فعالیت در رشته ی عکاسی نمودید؟
رامین
من از ابتدا با عکاسی کار می کردم. در نوامبر 1986 ، وارد برزیل شدم و محفل ملّی بهائیان برزیل به مدت 2 ماه میزبان ما بود تا بتوانیم کمی با آب و هوای برزیل خود را وفق دهیم و در ضمن برای آشنایی بیشتر با فرهنگ محلی. و سپس هر یک از ما که یک گروه کوچکی بودیم میبایستی یک شهر برای خود انتخاب می کردیم. در آن زمان بعد از مدتی تفکّر و مشورت و دعا ، فکر کردم که Londrina شهری خواهد بود که باید به آنجا بروم. به مدت چند ماهی مهمان خانواده ای بسیار محترم در آنجا بودم. در همان صبح روز اول که به آنجا رسیدم، بدون تکلّم به زبان پرتغالی به کمک مترجم (همین خانواده) موفق به مصاحبه با Terumi Koga ، از Foto Célula ، شدم و چون مقداری شناخت در لابراتوار و عکاسی داشتم او همان روز مرا در لابراتوار خود استخدام نمود. تا اینکه دو سال بعد فکر کردم که باید کارم را به تنهایی شروع کنم. چند سال بعد از شروع کار با وجود مشکلات زبان و تورم بالا چندی بعد موفق به خرید و نصب اولین Minilab در آمریکانا شدیم. بعدها ما در سال 1997 موفق به نصب اولین دستگاه چاپ دیجیتال در برزیل که با سیستم ( Kodak-CRT) کار میکرد ، شدیم و ما اولین شرکتی بودیم که این دستگاه را از آمریکا به برزیل وارد کردیم.
رامین در مقابل آتلیه عکس پدرش ، یوسف شمس ، در سال 1972
FHOX
بنیان گذاری School Picture مربوط به چه سالی می شود؟
رامین
1989. در واقع در این سال من وارد مارکت شدم ولی School Picture را در سال 1988 شروع کردم. و این سالی بود که من شروع به جمع آوری تجهیزات و خرید دو دستگاه لابراتوار برای ظهور و چاپ شدم School Picture. از همان ابتدا همیشه از عکسبرداری تا تحویل آن به مشتری محصولات خود را با دستگاههای خود به چاپ می رسانید. ،در دهه سالهای 1980 یک لابراتوار رنگی و فرمولهای کار آن و فن چاپ عکس رنگی به راحتی در دسترس اشخاص نبود و چون من بعد از ممنوعیت به ورود به دانشگاه در ایران تصمیم به دوره ای یکسال و نیمه در تهران گرفته و آنرا به پایان رسانده بودم و به آن فن نسبتاً تسلطی داشتم ؛ بنابراین این موضوع به پیشرفت تساعدی ما در کار کمک بزرگی کرد. در حقیقت شخصا و با کمی ابتکار ، با اندکی پول که نتیجه ی فروش یک قالیچه ایرانی و کمی پس انداز و کمک مالی از طرف والدینم دریافت کرده بودم ، چند دستگاه دستی را در اتاقی در پشت منزل با کمک یک مهندس الکترونیک تبدیل به دستگاههای تقریبا اتوماتیک کردم و بعدها ما به اولین شرکت دیجیتال در برزیل معروف شدیم و در سال 2003 ما اولین شرکتی بودیم که در مدارس با دوربین های دیجیتال شروع به عکسبرداری کردیم ، ایالات متّحده از سال 2005 شروع به دیجیتال کار کردند. این به این دلیل بود که آن ها با Camera Z دوربین های ٣۵ میلی متریِ حلقه های ٣٠ متری که مخصوص عکسبرداری درمدارس بود کار می کردند ، آنها میتوانستند دانش آموز را از طریق ماسکی که جلوی دوربین قرار میدادند ، شناسایی کرده و برای او Package مورد علاقه را موقع چاپ اتوماتیک شناسایی کرده و به چاپ رسانند. بنابراین آنها برای تغییر آن سیستم به دیجیتال می بایستی تمامی دستگاههای تولیدی خود را تغییر دهند ، به این شکل بود که ما زودتر از آمریکا موفق به تغییر سیستم به دیجیتال گشتیم، اما من از کیفیت Kodak چندان راضی نبودم و بعد دنبال دستگاه چاپ دیجیتال جدیدی شدم. به مدت ده سال هر سال یکی دو مرتبه در Congresso های PMA و PPA آمریکا مرتب شرکت می کردم سال 1999 با مدیر عامل Noritsu صحبت کرده و از ایشان سراغ دستگاه چاپ جدیدی را که شنیده بودم که قرار بوده به بازار عرضه بشه را گرفتم. او به من گفت این دستگاه هنوز وارد بازار نشده ولی: “شما باید در برزیل سراغ آن را بگیرید”. وقتی این سوال را از مدیر عامل Noritsu Brazil پرسیدم. او گفت: “من اطلاعی در مورد این دستگاه ندارم”. خلاصه مطلب اینکه من همیشه کمی جلوتر از کمپانی های چاپ سراغ دستگاههای جدید را می گرفتم. تا اینکه Fuji اولین دستگاه چاپ Frontier را که با Laser کار میکرد وارد مارکت کرد ، و ما اینجا دوباره اولین شرکتی بودیم که موفق به نصب این دستگاه در برزیل گردیدیم. ولی باوجود اینکه دستگاه چاپ کیفیت بسیار عالی و مناسبی داشت ، اما آن دستگاه ها فاقد نرم افزار مناسب برای کار ما بودند.اینجا بود که با سعی زیادی برای تشکیل بخش جدیدی در شرکت و ساخت برخی از نرم افزارهای مهم در داخل شرکت گردیدیم که هم اکنون این بخش ٢٠ سال قدمت دارد.
رامین و پدرش یوسف شمس ، در افتتاح اولین Minilab در شهر آمریکانا در سال 1991
FHOX
بخشی که در کار عکاسی بسیار نادر و مهم است ، و بسیاری از شرکت ها در برزیل برای تکنولوژی و ساخت نرم افزار، ارزش مهمی قائل نیستند. آیا این صحّت دارد؟
رامین
بله بسیار مهم است. در حال حاضر با 20 نرم افزار تولیدی همچنان در صدد توسعه آنها در مارکت مجازی مشغول به کار هستیم به طور مثال یکی از آنها با برند IsCool App که 5 سال پیش به مارکت ارائه دادیم ، اپلیکیشنی است برای ارتباط بین مدارس و والدین و هم اکنون از نظر استفاده یکی از سه نرم افزار بزرگ برزیل محسوب می گردد . این محصول مجازی که یک واحد تجاری ما خارج از مارکت عکاسی است (Vertical Unity)، با 250 هزار دانش آموز و بیش از 500 هزار پدران و مادران در ارتباط هستیم. و سپس ، یکی دیگر از سایتهای ما Ciranda de Livro می باشد.که آنرا سال پیش وارد مارکت کردیم ،که جزو مارکت انتشارات به حساب میآید ، به هر حال ، تکنولوژی به نظر بنده همیشه جزء بخش های مهم و استراتژیک محسوب میشد و می بایستی مورد توجه و سرمایه گذاری ممتد باشد. وقتی ما ، در نخست این کار اپلیکیشن IsCoolApp را به مدارس ارائه میدادیم ، بسیاری می گفتند ، “اما چگونه؟ این چیست ؟ چگونه کار می کند؟ اما آیا می توانم از ایمیل استفاده بکنیم؟ چرا من باید از طریق دستگاه تلفن همراه پیام ارسال کنم؟ “. و سپس توضیح می دادیم: مسلماً ، این یک وسیله ی ارتباطی با کارآمدِ سریعتر و بهتری می باشد. علاوه بر ارتباطات ، این اپلیکیشن بسیاری دیگر امکاناتی فوری و دقیق در مورد دانش آموز ، به سرعت در اختیار پدران و مادران قرار می دهد. امروزه این نرم افزار یکی از کامل ترین نرم افزار موجود در مارکت آموزشی است. و سبک خلاق طراحی آن حتی از نظر رقبای ما نیز بهترین در مارکت تلقی می شود.
FHOX
اما در نهایت ، آیا شما موفق به تحصیل در برزیل شدید؟
رامین
پس از مدتی بله. از همان ابتدا مایل به ادامه ی تحصیل بودم، با این تفاوت که برزیل برای حمایت از پناهندگان هیچ شرایط قابل ملاحظه ای نداشت. به عنوان مثال ، در استرالیا در هر سنی اگر شما تصمیم به تحصیل بگیرید ،هر دو هفته کمک مالی از طرف دولت خواهید داشت. در سوئد ، جایی که دوستانم به آنجا رفتند ، در کانادا نیز همین گونه است. بنابراین ، پناهندگانی که در آغاز به این کشورها رفتند ، شروع به تحصیل کردند. من چند ماه بعد از ورودم متاهل شدم و با یک دوربین Mamiya، و دو لنز و یک فلاش با 100 دلار در جیب، شروع به زندگی نمودم، بنابراین ، جا و مکانی برای تحصیل در زندگی من وجود نداشت. بنابراین ، من شروع به کار کردم. من همیشه به Terumiمی گویم که از او بسیار سپاسگزارم ، ما هنوز بعد از سالیان سال رابطه بسیار خوبی با هم داریم، زمانی که بیشترین اهمیت برای من در زندگی کار می بود و من پرتغالی صحبت نمی کردم او به من موقعیت کاری داد. وقتی پاکت سفارش چاپ عکسهای پوستر وارد بخش تولیدی بنده در این لابراتوار می شد با دو فرهنگ لغت که از قبل در تاریک خانه ی آن شرکت به همراه برده بودم ، چراغ را روشن کرده و مشغول به ترجمه ی سفارشات روی پاکت می شدم، زیرا سلول کار ی من سلول بزرگ کردن تصاویر بود. مثلا “بزرگنمایی فرد سمت راست ، و سفارش یک برش 30 در 40 فرد در سمت چپ”. من مجبور بودم این کلمات را از پرتغالی به انگلیسی ترجمه کنم تا بفهمم چه چیزی نوشته شده است. از آنجایی که قدری در پاکستان زندگی کرده بودم ، تسلطی نسبی به زبان انگلیسی داشتم، اما از زبان پرتغالی چیزی نمی دانستم. بنابراین ، Terumi در آن زمان مرا استخدام نمود و این زمانی بود که بیش از پیش احتیاج به این گونه کاری داشتم. در پاسخ به سوال شما ، من در سن 40 سالگی شروع به تحصیل کردم. در سال 2006 ، 20 سال پس از ورود به برزیل آغاز کردم. وقتی فرزندانم در سالهای آخر دبیرستان تحصیل می کردند ، من و همسرم کمی راحت تر بودیم و در همان سال ، ایشان شروع به تحصیل در رشته ی روانشناسی و من شروع به تحصیل در بازاریابی و مدیریت کردم. و سپس موفق به اخذ Master در دانشگاه FGV شدم. روز فارغ التحصیلی من نامه ای نوشتم سرگشوده که هنوز آن را دارم و مدرک تحصیلی خود را به همه جوانانی که هنوز توانایی ورود به دانشگاه های ایران را ندارند تقدیم کردم.
جوانان بهائی در ایران هنوز در این دانشگاه غیر رسمی تحصیل می کنند ، استادان دور هم جمع می شوند و پس از تشکیل و تنظیم برنامه های درسی آنها را در اختیار جوانان میگذارند، این موضوع مربوط به بعد از خروج من از ایران می شود ، این دانشگاه توسط دولت تحت فشار می باشد. اگر دولت ، استادی را که در آن دانشگاه تدریس می کند و یا دانشجویی را که در آنجا مشغول به تحصیل می باشد ، شناسایی نماید، آنها را دستگیر می کند. الان که با شما در صحبت هستم ، ما در حدود 70 استاد و دانشجوی محبوس در ایران داریم. کلاسها به صورت آنلاین برگزار می کردند و هر چند وقتی یکبار بصورت حضوری، 16 رشته تحصیلی در آن دانشگاه تدریس می شود ، وقتی این دانشجویان ایران را ترک می کنند و راهی ادامه تحصیل در بیشتر دانشگاه های جهان می شوند ، این دانشگاهها بدون داشتن آزمون ، برای مدرک فوق لیسانس و دکترای خود ، به آنها اجازه می دهند که ادامه تحصیل نمایند و این به عنوان احترام این مراکز آموزشی معتبر به یک گروه جوانان از جامعه ای میباشد ، که برای تحصیل و تربیت در هر شرایطی در تلاشند. در نتیجه در طول این سالها از این دانشگاه و از این گروه جوانان ، افرادی ظاهر شدند که بعداً در اروپا ، ایالات متّحده و کانادا ،جزء برجستگان و دانشجویان استثنایی به شمار میآیند و برخی از پروژه های آنها مشمول به جایزه هایی گردیده اند…بنابراین جایز دانستم که دیپلم خود را به این جوانان تقدیم کنم ؛ نامه سر گشاده بسیار زیبایی نوشتم و آن را در جشن فارغ التحصیلی برای همگان خواندم ، برای اساتید و شنوندگان و تاثیر آن روی حاضرین در جلسه غیر قابل توصیف بود .
FHOX
آیا داستان شما داستان یک موفقیت است؟
رامین
شاید بتوان این چنین فکر کرد ، صحبت در مورد چنین موضوعی با جراید برای من کمی دشوار است ، زیرا ممکن است به نظر ، آئین گرایی جلوه دهد. اما من در تمام موارد زندگی خود را متّصل با دنیایی ، ورای این دنیا می دیدم، و هیچ وقت رمز موفقیت را در توانایی شخصی نمی انگاشتم. بنابراین در آن شرایط هرگز احساس نمی کردم که تنها هستم و همیشه اعتقاد داشتم کسی مرا راهنمایی می کند ، کسی به من کمک می کند. من زندگی را محدود به این دنیای کوچک نمی بینم. من و همسرم برزیل را با تمامی مشکلاتش برای آینده ی خود و تربیت فرزندانمان انتخاب کردیم ، در حقیقت اهدافی والاتر از رفاه در کشورهای جهان اول را در مسیرزندگی خود قرار میدادیم، و ما این چالش را بدلیل خودکفایی و یا توانایی فردی نمیپذیرفتیم، و از طرفی تصمیم به دوری و ترک خانواده تصمیم راحتی نبود، خواهرم که اصرار داشت که من به استرالیا بروم ، پدرم که قصد داشت به ما بپیوندد … پدر من سال گذشته ، پس از 30 سال زندگی در استرالیا ، درگذشت. مادر من هنوز آنجا زندگی می کند ، تمام خانواده من در آنجا زندگی می کنند. بنابراین ، مجبور شدم خانواده را رها کنم. و برای ما دو نفر تصمیم صرف نظراز مزایا یی که کشورهای نروژ ، سوئد ، فنلاند ، استرالیا ، کانادا و ایالات متحده ارائه میدادند بود. برزیل تنها کشوری بود که دولت او می گفت: “ما کشور را گشودیم ، بقیه با خودتان و ما هیچگونه کمک بیشتری نمیتوانیم برایتان داشته باشیم”. ولی امروز در برزیل بعد از تصویب قانون پناهندگی اوضاع بسیار متفاوت است، زمانی که قانون پناهندگان در این خاک به تصویب رسید ما توسط Fantástico (پر بیننده ترین برنامه ی تلویزیونی برزیل)مصاحبه شدیم ، به گمانم سال 1996 یا 1997 بود، و از آن به بعد دولت شروع به کمک به پناهندگان کرد. امروزه هرکسی که به عنوان پناهنده وارد برزیل شود، طبق قانون به او مزایای حداقل حقوق شامل می گردد. اما در دوران ما این چنین نبود و ما می بایستی به عنوان تبعیدی وارد برزیل می شدیم ، تا به شکلی مطابق قانون قرار گیریم و حتی یک سِنت مزایا به ما از طرف دولت تعلّق نگرفت. ما بدون کمترین امکاناتی به اینجا رسیدیم و مجبور شدیم برای زندگی تلاش کنیم. در تمام این مدت من هیچ وقت خود را تنها ندیدم! همیشه فکر می کردم کسی از آن بالا در مدد است. پس حال در کشوری به مساحت 7,5 میلیون کیلومتر مربع بودم و از او سوال می کردم، تو مرا کجا خواهی فرستاد ؟ آن زمان اینترنت در اختیار نبود، کشور را نمیشناختم، و بالاخره او مرا به لندرینا ، و بعد ها فهمیدم آنجا سرزمین یکی از بهترین عکاسان این کشور است ، و سرنوشت مرا به محل ابتکار این محصول School Photography بود ، فرستاد، و من در شروع و دو سال اول زندگی در آن شهر از این موضوع بی خبر بودم. در آن زمان ، عکاسی زبر دستی به نام Mario Mori، که پدیده ای در هنر عکاسی در ایالت Paraná محسوب میگردید که اتفاقا توسط برنامه ای در تلویزیون به عنوان Bicho do Paraná ( نابغه ای از Paraná)شناخته شد و این یک برنامه قبل از Jornal Nacional در روز جمعه یا شنبه پخش می شد ، یک کلیپ 2-3 دقیقه ای در مورد ایشان به عنوان پدیده ای از هنر عکاسی تهیه و ارائه دادند. او عکاسی بزرگی بود و یک Laboratorist زبر دست. من با این هنر School Photography نزد او آشنا شدم . ما در آن زمان مکالمات زیادی داشتیم ، من وقتی این محصول را در بازار دیدم نزد او رفته با پرتغالی دست و پا شکسته به او گفتم: “ماریو: این فوق العاده است!” ، و ما یک قراری با هم گذاشتیم. او در Paraná و Santa Catarina کار می کرد ، من خارج از این دو ایالت، در صورتی که Paraná ایالت مسکونی من بود من هر هفته 1100 کیلومتر مسافرت می کردم تا به ایالت دیگر رفته و آنجا کار می کردم. تا مبادا به کار ایشان ضرری وارد نشود، به همین دلیل در سال سوم به منطقه São Paulo نقل مکان کردیم. و فقط بعد از 10 سال متوجه شدم که Mario آن دو ایالت را ترک کرده و به ژاپن مهاجرت نموده و از این پیشه دست کشیده آنجا بود که بعد از ١٢-١٣ سال ما در آن ایالات نیز کار خود را گسترش دادیم. این … فکر می کنم اوایل دهه 2000 بود. در طی آن مدت ، ما در هیچکدام از نقطه های این دو ایالت کار نمی کردیم ، زیرا این نوعی توافق بین ما دو بود…
FHOX
یک توافق مردانه؟
رامین
مردانه بدون هیچ کاغذ و قلمی بین ما دو. بنابراین ، برزیل که یک کشور ی به مساحت یک قارّه در پیش روی من و ناشناخته بود ،آیا به هنگام ورود به کدام منطقه می بایستی رفت؟ فکر می کنم دستی نامرئی وجود داشت که مرا به لندرینا فرستاد. و دوره دانشکده ، و دانشگاهی که دولت ایران من را از آن ممنوع کرده بود ، خداوند در زمینه بازرگانی ، در زمینه مارکت عکاسی به من به طریقی ناگفتنی پس می داد. و آنچه از Terumi و سپس از Mario آموختم معادل 5 سال دانشگاه بود. در ورود به برزیل به مدت دو ماه به منطقه São Paulo آمدم در مرکز آموزشی ملّی بهائیان در برزیل، که مجاور همین محل سکونی کنونی بنده میباشد. من 2 ماه در این منطقه اقامت کردم. بنابراین ، 2 ماه در یک اقامتگاه شبانه روزی ماندم تا اینکه شهری را انتخاب کردم. همانند یک بولمرنگ ، من به لندرینا رفتم ، 5 سال بعد دوباره به همین مکان شروع یا ورودی بازگشتم. و سپس من شروع به گسترش School Picture نمودم، در اینجا در منطقه آمریکانا ، بعداً مرکز استان سائوپائولو ، ریودوژانیرو و سپس به تمام برزیل. و پس از 12 سال به جنوب رفتیم ، همان دو ایالت باقی مانده.
عکس هایی از پاییز بجنورد-ایران در زادگاه رامین ، بجنورد ، در ایالت خراسان شمالی ایران
FHOX
و امروز شما سراسر برزیل هستید ، درست است؟
رامین
امروز ما در تمامی شهرها نیستیم ، اما در مراکز اصلی در فعالیت هستیم. حتی در مراکزی شمالی همچون Amazon Belem ، Manaus, João Pessoa, Rio Rio Branco. Salvador
FHOX
متوجه شدم، اما در مجموع در مورد یک میلیون دانش آموز صحبت می کنیم؟
رامین
سالانه چیزی در حدود 750 تا 800 هزار دانش آموز.
FHOX
و برای جواب به این تعداد، چند نفر کارمند با شما مشغول به کار هستند؟
رامین
حدود 400 نفر مستقیم و غیر مستقیم.
FHOX
آیا چیزی از فایل های پدرتان را با خود دارید؟ از فرار خود از ایران عکس گرفتهاید؟ با نگاهی از طریق یک عکاس؟
رامین
متأسفانه ، ترک از وطن در مورد من به صورت پناهندگی بود و می بایستی با حد اقل باری همچون یک کوله پشتی آنجا را ترک می کردم ، بنابراین فقط یک دوربین 8 Super و یک Mamiya به همراه داشتم به قصد عکس و فیلمبرداری . ولی به علت شیوه خروج که فرار میبود متاسفانه در طول راه چندان فرصتی برای عکس و فیلم بدست نیاوردم! این یک فرار بحرانی و با ترس و اضطراب بسیاری بود. برخلاف یک روزنامه نگار که می تواند با کارت شناسایی به خیلی اماکن دسترسی داشته باشد و یا فرصت راحت برای مصاحبه و تهیه فیلم ، در چنین شرایطی شما نمی توانید دوربین به دست ، در مراحل مختلف خود را نشان دهید . از یادگار آن فرار تنها ، 2 یا 3 عکس بیشتر نتوانستم تهیه کنم. و آن هم در شرایطی تقریبا نیمه پنهان. در طی این سفر من 3 رول فیلم 8 Super به همراه داشتم و این دوربین را هنوز به عنوان یادگار پسرم که سینما تحصیل کرده و به کار فیلم بسیار علاقه مند می باشد آنرا بین وسایل باارزش خانوادگی در کلکسیون خود نگهداری میکند. بگذریم، در طی انتظار و کمی قبل از عزیمت من برای عبور از مرز ، یکی از دوستانم با من تماسی گرفت و از من خواهشی کرد که اگر می توانم عکس و فیلم مراسم ازدواج ایشان را تهیه کنم. بنده پیشنهاد ایشان را پذیرفته و برای تهیه فیلم جشن عروسی او هر سه فیلم ذکر شده را استفاده نمودم بنابراین به هنگام عبور از مرز ، نتوانستم در تهران توقف کرده و فیلم های جدید بخرم. بنابراین دوربین را بدون فیلم به همراه آوردم، و همه مرزها را بدون فیلم برای فیلمبرداری رد کردم بدون اینکه بتوانم فیلمبرداری کنم و این بسیار دردناک بود، شما می توانید تصور کنید؟ من میتوانستم که لااقل 1 دقیقه فیلم داشته باشم، لااقل یک دقیقه. من تا امروز هرگز خودم را نمی بخشم! جالب اینجاست که چندی پیش برای این دوست عزیز نامه ای نوشتم و گفتم: “شما آیا میتوانید حداقل یک دقیقه از فیلم عروسی تان را برای من بفرستید برای آنکه لااقل آن را به عنوان یادگار داشته باشم؟
“با خنده ای بر لب و حالتی شیرین بسیار آرام ، تکیه به صندلی داده و به خنده ادامه می دهد”
FHOX
به دلایل ایمنی؟
رامین
مسلماً ایمنی.
اخیراً ، با تسهیلات ارتباطاتی مدرن و دسترسی راحت به تکنولوژی ، همین دو هفتهی پیش یکی از دوستانم عکسی جدید از محل کنونی استودیوی پدرم که هنوز به همان شکل باقی مانده است و هنوز تخریب نشده است…در هر صورت، آرشیو ها و فیلمهای ما به صورت بایگانی شده ارزش خاصی داشت و یکی از درآمد های مکرر ما استفاده از این آرشیوها بود از آنجا که مشتریهای قدیم استودیو چه از شهر چه از قریه های اطراف و دور دست، معمولا با ارائه ی شماره فایل خود برای ما سفارشهایی برای عکسهای بزرگ میآوردند که بعد از تحویل آن سفارشات بسیار موجب خوشحالی آنها می گردید. این بسیار ارزشمند بود، زیرا این فایل ها برای ما و مشتریان بیشتر از سی ساله مان به صورت گنجینه ای ارزشمند محسوب میشد. که در بسیاری از موارد سفارشها ی ٣، ۴ عددی از یک فایل دریافت می کردیم. همه این فیلم ها روتوش شده بود ، می دانید؟ با روتوش ، همه آنها روتوش شده، و بسیار پر ارزش بودند.
FHOX
بله ، آیا شما از آن فایل ها چیزی توانستید به عنوان میراث فرهنگی نگهداری نمایید؟
رامین
اکنون با یکی از کارمندان سابق پدرم که در ماه گذشته توانستم با او تماسی داشته باشم اشاره ای در این مورد کردم و خیلی سالها از این موضوع میگذرد و به نظرم دیگر چیزی از گذشته به عنوان یادگار باقی نمانده است.
FHOX
شما اخیراً خود داوطلبانه راضی به یک مصاحبه مجازی ، با دو عکاس جوان در یک مناظره شرکت کردید، تجربهتان از این مناظره چگونه بود ؟
رامین
من فکر می کنم تجاربی که ما در این مدت 31-32 ساله در برزیل کسب کرده ایم می تواند تا حدی مورد استفاده ی این جوانان قرار گیرد و آنان را تشویق برای فعالیت در این زمینه نماید، به موازات بهبود اوضاع اجتماعی کشور ،که مسلماً در آینده ی این کشور رخ خواهد داد و مطمئناً برای بسیاری از عکاسان یک فرصت تجاری خواهد بود. امروزه ، به عنوان مثال ، در اینجا در آمریکانا ، بیش از 100 متخصص حرفه ای از طریق شرکت ما وارد مارکت عکاسی شده اند به دلیل اینکه فلسفه کاری ما در این مدت همیشه فلسفه آموزش و تعلیم در داخل شرکت بوده است، در تمام این مدت هیچوقت ما عکاس آماده استخدام نکرده ایم، بلکه هر کدام از آنها به صورت فن آموزی و معمولا بسیار جوان وارد شرکت شده که در طی 2-3 تا 5 سال و به تدریج این جوانان به عکاسان زبردستی تبدیل میشوند و سپس به صورت مستقل مشغول به فعالیت می گردند. ما بیش از 100 عکاس و علاوه بر آن تعداد بسیار زیادی دیگر از افراد را در زمینه های نیروی انسانی، تکنولوژی، مدیریت، تجاری و بازاریابی و حتی تولیدی و فروش در حین کار و فعالیت با اشتراک گذاری فرهنگ صداقت در کار و به صورت بهترین نحو حرفه آموزی آنها را تحویل مارکت داده ایم، که هر کدام از آنها هم اکنون در زمینه های متفاوت حرفه ای خود در جامعه بسیار موفق هستند.
FHOX
بعضی ها از آنها کارآفرین های زبر دستی شده اند ، این گونه نیست؟ به عنوان مثال آقای ، ویلیام را در مارکت داریم
Photum-
رامین
بله، برخی از کارآفرینان مثل ایشان، دقیقاً همین گونه است. احساس من این بود که … خوب بود که بتوانم با مارکت، صحبت کنم ، مطمئنا ما می توانیم بیشتر صحبت کنیم ، می توانیم بیشتر با مارکت در تماس باشیم و با آنان تجربیات خود را در میان بگذاریم . ما همچنین دائماً در حال یادگیری هستیم زیرا در هیچ زمانی نمی توانیم فکر کنیم که فرمول جادویی را کشف کرده ایم و بس و تمام. به حدی که ، در 10 سال گذشته ، ما یک گروه استراتژیک در داخل شرکت ایجاد کردیم که توسط 5 متخصص ، هر یک از آنها از قسمتی مختلف ، قسمت بازاریابی ، قسمت تکنولوژی ، هیئت مدیره ما تشکیل شده است. ما سالانه بیش از 10 پروژه را به صورت آزمایشی وارد بازار می کنیم، آن را مورد آزمایش قرار داده و سپس با مطالعه ی کارآیی و گرافیکی آن ، انعکاس و جواب آن را برای تصمیم گیری آن به صورت یک محصول تولیدی مورد بررسی قرار می دهید.در چند سال گذشته بیش از 50 مدل مختلف پروژه آزمایشی روی محصولات مختلف کار کرده ایم.
FHOX
بنابراین شما الهام بخش و متخصص در زمینه ی کاری خود در مارکت هستید؟
رامین
ولی ما هنوز هم مدام به دنبال فراگیری هستیم ، نمیبایست این گونه اندیشید.
FHOX
شما مسئله تربیت و آموزش کودکان و آینده آنان، در دنیایی که آنها دسترسی راحت و فراوانی بیشتر از هر زمان دیگر به گوشی های Smartphone و دوربین های آن را دارند چگونه میبینید؟
رامین
فکر می کنم در برزیل ما کمی تأخیر کرده ایم. در زمینه هنر و فرهنگی این موضوعات همیشه در کشورهای درحال پیشرفته پیچیده بوده است. می بینید که چگونه بسیاری از کشورهای پیشرفته بودجه خود را صرفاً صرف مسائل فرهنگ و هنر می کنند. پسرم وقتی به دبیرستان رفت ، ما او را به مدرسه ای متمرکز در کنکور منتقل کردیم. امروز ،
وقتی با او صحبت می کنم ، او میگوید:
(من وقتی بچه دار شوم ، کاری را که شما کردی انجام نمی دهم ، زیرا ابتدا اولین کاری که برای انتخاب یک مدرسه برای فرزندم انجام خواهم داد بررسی کارنامه ی درسی آن موسسه خواهد بود و دقت خواهم کرد تا ببینم ، که آیا در زمینه ی هنری تا چه اندازه آن کارنامه نیروی خود را متمرکز کرده است؟ چون ما فقط با فیزیک ، شیمی ، ریاضیات نمی توانیم مسائل دنیا را حل کنیم. به عقیده ی بنده، علم مطمئنا بسیار موجب خدمت به جامعه ی بشری بوده و خواهد بود ، اما هنر برای من بُعدی ماورای ۴ ابعاد دیگر است که متعلق به روح انسانیست. سه بُعد ابعاد فیزیکی است: عرض ، طول و ارتفاع. چهارم “حرکت” است. و پنجم رابطه ی لازمه از روابطی که بین حقایقی نهفته در اشیا ست می بایستی جلوه یابد و هنر و فرهنگ به صورتی زیبا میتوانند این حقایق و این روابط لازمه را جلوه داده ابراز نمایند، یک بوم نقاشی خوش ساخت “حرکت” را انتقال می دهد. یک اثر هنری از داستویوفسکی ، گیماراووس روزا ، شعری از رومی ، اثری معماری مانند گائودی ، علاوه بر حرکت ، دارای جنبه ای متعالی است.)
این آخرین بُعد ماورای حرکت، همان بُعد ی است که من آن را هنر واقعی یا بُعد پنجم روح انسان می نامم البته به علاوه ی هنر. بسیار موارد دیگری متعلق در این بُعد پنجم میباشند ولی اینجا ما سخن به هنر و فرهنگ را در بُعد پنجم میتوانیم مختصر کنیم. این یک رابطه ی ضروری که از واقعیات هر مخلوقی توسط هنرمند بوجود میآید بسیار مهم است مخصوصا وقتی آن مخلوق به نحو احسن بیان میشود و هنر توانایی ذکر و بیان و تجلی این پدیده است. بنابراین هنر برای من متعلق به دنیای مادی نمی باشد، اگرچه ما شاهد وجود و ظهورش به صورت مادی در این دنیا هستیم اما ، وحی و نزول آن متعالی و متعلق به دنیایی والاتر است … این بُعد پنجم روح انسان است … که مثلا باعث می شود شما وقتی شعری میخوانی آن شعر تو را شاد و یا اشکهایتان را سرازیر میکند! یا ، آهنگی گوش می دهید و مورد احساسات قرار می گیرید. وقتی به اثر مونالیزا نگاه می کنید ، اگرچه نقاشی می بینید اما در آن حرکت احساس می کنید. و علاوه بر این حرکت ، بُعد دیگری نیز وجود دارد که نمی تواند از نظر جسمی ، مادی توضیح داده شود ، اما قابل احساس است. این هنری است که به امری والاتر متعلق می باشد. من برای شما مثالی می زنم: وقتی به یک فیلم خوب ساخته شده نگاه می کنید ، شما را تحت تأثیر قرار می دهد مثلا “خانه ی دوست کجاست” و یا”طعم گیلاس” هر دو اثر سینمایی خارقالعاده ی عباس کیارستمی.
ما بهائیان معتقدیم که هر آنچه در جهان خلق شده است برای رفاه بشریت ، برای رفاه انسان ایجاد شده است. به شرطی که بدانیم چگونه به درستی از آن ها استفاده کنیم. و اینکه در وجود تمامی مخلوقات خداوند حقیقتی در وجود آنان نهفته است که میتوان آن را با چشم دل شناخت و دید این نهفته ی موجود را هنرمند می بیند و به ما کمک میکند تا آن را دریابیم. وقتی عکاسی هنرمند ، عکسی تولید میکند و شما جلوی این عکس می ایستید و می گویید: “به نگاه آن انسان نگاه کن!” ، در آن نگاه شما شادی، غم و یا اندوه را می بینی ، رنج را می بینی. بنابراین این هنرمند شما را به سفری برده و مورد الهام قرار میدهد و به طریقی و فقط با یک تصویر حقایق چند چیز را به هم متصل مینماید . هم اکنون ما شاهد یک جنبش اساسی در سیستم آموزشی و تربیتی به نام BNCC در برزیل هستیم که بالاخره مربیان تربیتی متوجه اهمیت این موضوع و کمبود این موضوع در سیستم آموزشی گردیدند، آن جایی که ذکاوت هوشی دانش آموزان مورد آموزش قرار میگیرد.
این موضوع روی ده ستون اصلی پایه ریزی شده است که هر ده ستون پایه هایی بر مبنای ذکاوت هوشی و در رابطه با مسائل روانی و ابعاد روحانی و تربیتی دانش آموزان و سرانجام برزیل موفق به کشف این موضوع گردید که مدارس نمیبایستی تمام قوای خود را صرف دروس علمی نمايند ، بلکه یک دانش آموز دبیرستانی میتواند سه موضوع درسی اجباری علمی داشته باشد و بقیه ی دروس میتواند انتخابی باشد ، و از سال آینده ، اگر اشتباه نکنم ، این به صورت قانونی و اجباری خواهد بود. بنابراین ، شکی نیست که ما در جامعه انسانهایی مفید تر و آینده ای بهتر خواهیم داشت. امروز ، هنرمندان ما در دنیا اغلب آنها مگر عده ی قلیلی در مضیقه به سر می برند، آیا این عدالت است؟ این درست است؟ هنرمند ، فارغ از مسائل رقابتیِ بازار آزاد و مصرف گرایی است ، در دنیایی که همه معیار ها برای کسب درآمد بیشتر میباشد ، هنرمند از این اهداف دور و در محیطی بر پایه ی احتیاجات می زیستد ، تا بتواند از طریق هنر خود ذات و حقایق اشیا را بیان کند و به ما فرصت کشف آنرا بدهد. هیچ فکر کرده اید که ما غالباً از جلوی یک اثر هنری عبور می کنیم بدون اینکه متوجه وجود آن باشیم. چرا؟ چون متاسفانه ما برای درک آن هنر سواد کافی نداشته ایم. این سواد در هنر باید از سنین پایین ، از آموزش اولیه کودکی آغاز شود. امروز یک جنبش بسیار بزرگ در دنیای تربیتی وجود دارد ، آن جایی که مدیران و مسئولین مدارس ممالک در حال پیشرفت همچنان برزیل برای بازدید وشناخت بهترین مدل های آموزشی به فنلاند به اسکاندیناوی و بسیار کشورهای دیگر پیشرفته چون کره جنوبی… می روند. و آیا این کشورهای پروتاگونیست چه چیزی را آموزش می دهند؟ بیشتر و بیشتر صنایع دستی و هنری و فرهنگی و نحوه ی برخورد انسان در ساخت و ابتکار از طُرُق مختلفه بازیافتی. بنابراین ، من فکر می کنم در آینده سرمایه های زیادی وجود خواهد داشت برای پیشبرد این اهداف و این که آیا ، این آینده چه موقعی خواهد بود؟ این کمی تخمینش مشکل خواهد بود. مطمئناً مشکلاتی که در دنیای امروز تجربه می کنیم باعث تسریع در این روند دیدن هنر و اهمیت آن بشود، و ما انسانهای متفاوتی نسبت به امروز باشیم. حتی اهمیتی که پسرم هنگام ورود فرزندش به مدرسه و تقاضای هنر در برنامه درسی خواهد داشت ، آنچه را که من این را در گذشته انجام ندادم.
FHOX
آیا هر آنچه در مورد هنر احساس می کنید الهام بخش تصمیمات حرفه و کاری شما می باشد؟
رامین
بله البته من سعی خود را می کنم به طور مثال شما به Logo شرکت ما توجه کنید، ما بیش از 18 ماه تحقیق کردیم تا به چیزی برسیم که ناشی از واقعیت کاری است که ما انجام می دهیم. احساس می کنم Logo ما بُعد پنجمی است ، بیانگر روح کاری که ما روزانه انجام می دهیم. “یک لبخند”! امروز اگر کسی به آن نگاهی بیندازد ممکن است برایش طبیعی به نظر برسد ، اما مدتها بود که من فکر می کردم ، آیا چه چیزی میتواند Logo ما باشد؟ سالانه از دانش آموزان ، والدین ، خانواده ها چند لبخند می طلبیم؟ بیش از یک میلیون …بعد از مدتها تحقیق و مشورت و ارائه ی پیشنهادات مختلف آژانس های تبلیغاتی، ما به جایی نرسیدیم، تا اینکه یک روز که ما چهار نفر اعضای خانواده ، برای ناهار در یک رستوران مشغول صحبت بودیم و روی میز چند مداد رنگی بود و من در مورد بُعد پنجم و هنر با بچه ها صحبت می کردم. پسر 12 ساله من در آن زمان یکی از مداد رنگی ها را برداشت و لبخندی زد و گفت: بابا ، چرا از دو “OO” و یک “U” برای تهیه ی Logo خوداستفاده نمی کنی؟ آیا روزانه شرکت ما بیشتر از هر کار دیگری تقاضای لبخند از آنان را انجام نمی دهد؟ و این لبخند محدود به کار عکاسان نیست ، کار با عشق یک هنر است و در اینجا روحیه همکاری، رفاقت بین بخش های متفاوت وانجام کار با لذت، دوستی واقعی و روحیه ی خدمت به مشتریان ، بخشی از فعالیت های روزانه ماست و فرهنگ این شرکت. اکثریت افراد بعد از تماس با کارمندان ما تحت تأثیر روحیه ی شاد ، و حس خدمت تیم ما قرار گرفته و آنرا به زبان میآورند… این بُعد پنجم است ، این هنر است …
FHOX
چند فرزند، رامین؟
رامین
دو فرزند. ژنا، که 31 ساله است ، در آفریقای جنوبی زندگی می کند و دارای مدرک تبلیغات و بازاریابی است. ایشان متخصص کار و بازاریابی در شبکه های اجتماعی است ، و به ۴ زبان مسلّط می باشد و به ٣ زبان، انگلیسی، اسپانیایی و پرتغالی مقاله های خبری و گزارشی برای یکی از شبکه های بزرگ تلویزیونی در آنجا در مطبوعات مجازی می نویسد و امیر ، فارغ التحصیل سینما در نیویورک می باشد. او موفق شد یک فیلم کوتاهی از فیلم های خود را به فستیوال فرانسه ببرد.
اکنون او در یک سال اخیر فیلم کوتاه دیگری نتیجه کار خود در موسسه ای به نام Uniondocs در نیویورک ساخته است.
FHOX
و آیا شما بیشتر احساس ایرانی بودن ، برزیلی یا شهروندی آزاد و بدون مرز می کنید؟
رامین
ریشه من ایران است و من فکر می کنم در هر کجای این دنیا که ما باشیم ، خواه در برزیل ، آفریقا یا آسیا می بایستی خدمت کنیم ، تلاش کنیم و بازده مثبت برای جامعه داشته باشیم… بنابراین ، در اعماق وجودم ، احساس می کنم یک شهروند بدون مرز هستم.